حقیقت دور
حقیقت دور
افکار خودکشی در جنگها رنگ می بازند. پ ن: کاش این سایه منحوس برای همیشه از سر ما برداشته بشه دیگر نمی خواهم به این ترک احمقانه ادامه دهم امروز میخواستم داد بزنم ازت متنفرم ولی نگفتم آخر یک رفتار ایمپالسیو بود از بحث های تکراری خسته ام از محکوم شدن همیشگی خسته ام حالم خوش نیست و خیلی وقت است خوش نبوده باید از او جدا شوم ولی هنوز دوستش دارم این دوست داشتن بلای جانم شده مرا نخواستند و نمی خواهند همه دنبال نسخه بهتری از من هستند ولی من کنار دختر کوچک عصبانی خسته دراز می کشم مچ دست هایم را با ناخن خراش می دهم دلم یک خودکشی می خواهد و تمام دیشب از مرگ می ترسیدم و امشب فقط می خواهم بخوابم و بیدار نشوم قوی نیستم بلکه بسیار ضعیفم کاش بیشتر دوستم می داشتند کاش همینطوری قابل دوست داشته شدن بودم یکبار جرئت کنم تمام است برای همیشه راحت می شوم لعنت به این زندگی لعنت به این نشدن های پیاپی ۷۲ ساعت بدون سیگار وید و آمفتامین میز را به پنجره نزدیک می کنم احتمالا دیگر زیر این پنجره سیگار نخواهم کشید یا شاید خیلی زود قرار است دوباره جا به جایش کنم وسوسه ها شدیدتر می شوند به اسکار های ناتمام ساق پایم نگاه می کنم نباید تکرار شود باید تمام شود پس بعد از این چطور شاد باشم؟ تا کی برای دوپامین اینستا را بالا پایین کنم؟ چند ساعت موزیک گوش کنم؟ اصلا زندگی قبل از اینها چطور بود؟ چرا باید به چیزی بازگردم که از آن فرار کرده بودم؟ اگر راه دیگری نباشد...اگر مسیر بهتری پیدا نکردم... در بدرد نخور ترین حالتم هستم ولی پاکم نمیتوانم از خانه بیرون بروم نمیتوانم انجامش دهم اصلا نمی خواهم ۷۲ ساعت و حالا سردردها تمام شده اند گاهی احساسی می دود می فهمم بدنم سرسختانه در حال بالانس دوپامین است و استروژنی که کاملا طبیعی بالا می رود و پرولاکتینی که دیگر مهار نمی شود اینجایش آسان است ۱۰ روز آخر سیکل دوام آوردن سخت است آنجا که برای یک نخ سیگار جان می دهی جندگی که... قرار بود و همه چیز هم برای ترک فراهم شد ولی از این دنیای بدون سرخوشی می ترسم حالا که تمام باخته ام و چیزی خوشحالم نمی کند چطور باید ادامه دهم حالا که بهترینهایم مهاجرت کرده اند باید چطور ادامه دهم حالا که نه پولدار شدم و نه زیبا باید چکار کنم حالا که هیچ مهارتی ندارم و در تنها مهارتم یک شکست خورده ام چطور... تو فقط یک دلیل برای این بده که بیرون بروم و ببینمت در حالی که اسکارهای صورتم را می شماری یا به لاک پریده یا به لباس های مد سالها پیش خیره شده ای و من با سرعت با صدای بلند موزیک در گوشم از کنارت می گذرم که نگاهت را نبینم که کمتر مرا ببینی
| قالب برای بلاگ |